کد مطلب:298656 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:112

در شب عاشورا


شیخ مفید (ره) از امام چهارم حضرت علی بن الحسین (ع) روایت كرده كه فرمود: در شب عاشورا من در خیمه ام نشسته بودم و عمه ام زینب از من پرستاری می كرد، در آن هنگام پدرم به خیمه ی خود رفت و «جوین» غلام آزاد شده ی ابی ذر غفاری نزد او نشسته بود و شمشیر آن حضرت را اصلاح می كرد، پدرم شروع به خواندن اشعار زیر (كه حكایت از بی وفایی دنیا می نمود) كرد كه شاعر می گوید:


یا دهر اف لك من خلیل

كم لك بالاشراق و الاصیل


من صاحب او طالب قتیل

و الدهر لا یقنع بالبدیل


و انما الامر الی الجلیل

و كل حی سالك سبیل


و این اشعار را دو یا سه بار تكرار كرد و من از خواندن این اشعار مقصود او را دانسته و گریه گلویم را گرفت اما خودداری كردم و به هر ترتیبی بود خاموش شدم و دانستم بلا نازل شده.

ولی عمه ام زینب چون دلش نازكتر از من بود با شنیدن این اشعار از آن حضرت، بی تاب شد و نتوانست خودداری كند، و از این رو بی تابانه از جا برخاست و به نزد امام (ع) دوید و گفت:

«واثكلاه لیت الموت اعدمنی الحیاه، الیوم ماتت امی فاطمه و ابی علی و اخی الحسن، یا خلیفه الماضین و ثمال الباقین»!


(آه از این مصیبت! ای كاش مرگ من رسیده بود! امروز چنان است كه مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن از دنیا رفته اند ای بازمانده ی گذشتگان، و ای دادرس بازماندگان!)

امام (ع) كه چنان دید نظری به خواهر افكنده و بدو فرمود:

«یا اخیه لا یدهبن بحلمك الشیطان»!

(خواهر جان مواظب باش شیطان حلم و شكیباییت را از كفت نرباید!)

این جمله را گفت و به دنبال آن، اشك چشمان امام (ع) را گرفت و سپس فرمود: «لو ترك القطالنام»!

(اگر مرغ «قطا» را به حال خود وامی گذاشتند آسوده می خوابید!)

زینب با شنیدن این جمله تاثر و اندوهش بیشتر شده گفت:

«یا ویلتاه افتغتصب نفسك اغتصابا فذاك اقرح لقلبی و اشد علی نفسی»!

(ای وای بر من! آیا دل به مرگ نهاده ای؟ این بیشتر دل مرا ریش می كند و بر من سخت تر و ناگوارتر است!)

و به دنبال آن دست برد و گریبان خود را چاك زده و بی حال روی زمین افتاد!

امام (ع) كه چنان دید برخاسته آب به صورت خواهر پاشید و با كلمات زیر او را دلداری داده و آرام نمود:

«یا اختاه اتقی الله، و اعلمی ان اهل الارض یموتون و اهل السماء لا یبقون، و ان كل شی هالك الا وجه الله خلق الخلق بقدرته، و یبعث الخلق و یعیدهم و هو فرد وحده!.

«جدی خیر منی و ابی خیر منی و امی خیر منی و اخی خیر منی ولی و لكل مسلم برسول الله اسوه».

(خواهر جان پرهیزكاری پیشه كن و به آن شكیبایی كه خدا بهره ات سازد بردبار باش، و بدان كه اهل زمین می میرند و اهل آسمان نخواهند ماند، و همه چیز هلاك می شود جز خداوندی كه آفریدگان را به قدرت خود آفرید، و مردم را برانگیزاند، و اوست


یگانه ی بی همتا.

(خواهر جان) جد من (رسول خدا) از من بهتر بود، و مادرم از من بهتر بود، و پدرم از من بهتر بود، و برادم به از من بود (و همه از این جهان رفتند) و من و هر مسلمانی باید به رسول خدا تاسی كنیم.)

و با این سخنان زینب را آرام كرد و آن گاه دنبال آن زینب را سوگند داد كه خواهرم باید در كشته شدن من گریبان چاك نزنی و روی خود را مخراشی... و سفارش در این باره به زینب كرد كه شاعر پارسی زبان مرحوم عمان سامانی این گونه به نظم درآورده:


جان خواهر در غمم زاری مكن

با صدا بهرم عزاداری مكن


هر چه باشد تو علی را دختری

عصمت اللهی و زهرا پروری


معجر از سر پرده از رخ وامكن

آفتاب و ماه را رسوا مكن


خانه سوزان را تو صاحب خانه باش

با زنان در همرهی مردانه باش


گر خورد سیلی سكینه دم مزن

عالمی زین دم زدن بر هم مزن


هست بر من ناگوار و ناپسند

از تو زینب گر صدا گردد بلند


با تو هستم جان خواهر هم سفر

تو به پا این راه كوبی من بسر


باری امام (ع) مانند با این سخنان ضمن سفارش خواهر به صبر و سكون و بردباری یك نوع تصرف تكوینی هم در دل زینب نمود و او را برای روبرو شدن با آن مصائب دشواری كه از آن به بعد با آن مواجه گردید آماده كرد، زیرا وضع دختر فاطمه (ع) از آن ساعت به بعد تغییر كرد و دیگر از آن گونه بی تابیها از او دیده نشد.